راهب و دخترک – داستان ذن
دو راهب ذِن که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند، و از دیری به دیر دیگر سفر میکردند، […]
دو راهب ذِن که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند، و از دیری به دیر دیگر سفر میکردند، […]
گُل آفتابگردان رو به نور میچرخد، و آدمی رو به خدا. ما همه آفتابگردانیم. اگر آفتابگردان به خاک خیره شود
درويشی را ضرورتی پيش آمد، گليمى را از خانه يكى از پاكمردان دزديد. قاضى فرمود تا دستش بدر کنند. صاحب
مرد زاهدی که در کوهستان زندگی میکرد، کنار چشمهای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند. سنگ زیبایی درون
یکروز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعاً عجیب است. درست بعد