چرا هرگز به اهدافتان نمیرسید؟ | راز تبدیل شدن به یک فرد شکستناپذیر
مقدمه:
در دنیایی پر از فهرست «بایدها» و اهداف محقق نشده، آیا تا به حال از خود پرسیدهاید که چرا با وجود تمام تلاشهایتان، هنوز در همان نقطه شروع ایستادهاید؟ این کتاب پاسخی جسورانه به این سوال ارائه میدهد و به شما نشان میدهد که مشکل تلاش شما نیست، بلکه طرز فکر شماست. «از باید تا باید» نقشه راهی برای زندگی است که در آن آرزوها به تعهداتی ناگسستنی تبدیل میشوند. اگر آمادهاید تا از چرخه بیپایان بهانهها رها شوید و به زندگی قدرتمندی قدم بگذارید، سفر شما از اینجا آغاز میشود.
فصل اول: چرا «بایدها» شکست میخورند؟
شاید بزرگترین دروغی که هر روز به خودمان میگوییم از یک کلمه ساده و پنج حرفی ساخته شده باشد: باید . باید ورزش کنم، باید بیشتر درس بخوانم، باید برای آیندهام پول پسانداز کنم. این کلمات به نظر نقشه خوبی برای یک زندگی بهتر میآیند، اما اگر دقیقتر نگاه کنید، متوجه خواهید شد که چیزی پشت آنها پنهان شده و مانع از پیشرفت ما میشود. آیا تا به حال از خود پرسیدهاید که چرا با وجود تمام تلاشهایتان، لیست کارهای ناتمام شما هر روز طولانیتر میشود و اهدافتان به تعویق میافتند؟ این کتاب به شما نشان میدهد که چرا این اتفاق میافتد و چگونه میتوانید برای همیشه جلوی آن را بگیرید. مشکل اصلی تلاش شما نیست، بلکه طرز فکر شما نسبت به این «بایدها» است.
اگر واقعاً میخواهید به اهدافتان برسید، باید با پذیرش این حقیقت تلخ شروع کنید که این کلمات فقط توهم موفقیت را ایجاد میکنند. آنها به ما حس کاذب کنترل میدهند، در حالی که در واقعیت، ما را در چرخهای بیپایان از ناامیدی و رکود گرفتار میکنند. این «بایدها» مانند وعدههای دروغینی هستند که به راحتی ذهن ما را فریب میدهند. ما هر شب به امید اینکه فردا متفاوت باشد، به خواب میرویم، اما صبح با همان لیست ناتمام از خواب بیدار میشویم. این داستان بسیاری از مردم است و ممکن است داستان شما نیز باشد.
اگر از خودتان بپرسید چرا این اتفاق میافتد، پاسخ در یک کلمه نهفته است: مقاومت. مقاومت نیروی پنهان و قدرتمندی است که در برابر هر اقدام مثبتی که قصد انجام آن را داریم، میایستد. این مقاومت، بهانههایی مانند «الان وقت ندارم»، «خیلی خستهام» و «فردا انجامش میدهم» را در ذهن ما میپروراند. این بهانهها ابزاری هستند که «بایدها» برای بقا از آنها استفاده میکنند. وقتی یک کار برای ما فقط یک «باید» باشد، ذهن ما به راحتی راه فراری برای آن پیدا میکند و ما را به سمت سادهترین مسیر هدایت میکند.
اما زندگی افراد موفق و بزرگ از این قاعده پیروی نمیکند. آنها از همان ابتدا فهمیدهاند که برای هیچ هدف بزرگی نمیتوانند به «بایدها» تکیه کنند. برای آنها، هدف به یک اجبار درونی تبدیل شده است، یک خط قرمز که عبور از آن غیرممکن است. این تفاوت اساسی بین یک آرزوی خام و یک تعهد واقعی است. «بایدها» فقط یک آرزو هستند و همیشه راه فراری برای آنها وجود دارد، اما «بایدها» راه فراری ندارند. آنها مانند نفس کشیدن هستند و بخشی از وجود شما میشوند.
یک «باید» نیروی بسیار قدرتمندی است، زیرا شما را از چنگال بهانهها آزاد میکند و به شما قدرت میدهد تا حتی در روزهایی که احساس خوبی ندارید، به کار خود ادامه دهید. در واقع، افراد موفق به دلیل یک «باید» دست به اقدام میزنند، نه یک «باید». برای آنها، انجام یک کار یک انتخاب نیست، بلکه یک اجبار درونی است. برای یک قهرمان المپیک، تمرین کردن یک «باید» نیست، بلکه یک «باید» است که هویت آنها را شکل میدهد.
تصور کنید که ذهن شما مانند یک کامپیوتر برنامهریزی شده است. وقتی یک «باید» را وارد آن میکنید، در واقع یک دستور مشروط میدهید: «اگر شرایط خوب است، این کار را انجام بده.» اما وقتی یک «باید» را وارد میکنید، در واقع یک دستور مطلق میدهید: «این کار باید انجام شود، بدون هیچ شرطی.» تنها با چنین تغییری در برنامهریزی ذهنی میتوانید از چرخههای تکراری شکست رهایی یابید. این تغییر اولین قدم برای ورود به زندگیای است که در آن اهداف شما دیگر آرزو نیستند، بلکه به واقعیت تبدیل میشوند.
در این فصل، به شما کمک میکنم عمیقترین «بایدها»ی خود را شناسایی کنید، همانهایی که سالها شما را راکد نگه داشتهاند. شاید این «بایدها» مربوط به شغل، روابط یا سلامتی شما باشند.